ناظم حكمت شاعر شهير توركيه

یازار : Ölməz

+0 به يه ن
من , در تو , ماجراي به قطب رفتن يك كشتي را
من , در تو , كشف تقدير قمارباز را
در تو , فاصله ها را
من , درتو
ناممكني ها را دوست مي دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات , چون جنگلي غوطه ور در نور
و خيس از عرق و خون , گرسنه و خشمگين
با اشتهاي صيادي , گوشت تن ات را به دندان كشيدن
من , در تو , ناممكني ها را دوست مي دارم
اما , نااميدي ها را
هرگز
----------------------------------------------------------------------------------------------------


دير هنگام
در شبي پاييزي
پر هستم از كلمات تو

كلماتي ابدي
مانند زمان ، همانند ماده

برهنه ، چنان چشم
سنگين ، به سان دست
و درخشان ، همانند ستاره ها

كلمات تو ، سوي من آمدند
كلماتي از قلب  ذهنت
از پوست و استخوان ات

كلمات ات ، تو را آوردند
آن كلمات
مادر
زن
و دوست بودند

كلمات تو
اميدوار
غم انگيز
مسرور
و قهرمان بودند

كلمات تو
انسان بودند