درباره زبان تركي و موقعيت آن در ايران چقدر ميدانيد.
یازار : Ölməz
+0 به يه ن
در ريشه يابي اين
پديده يعني مغفول ماندن واقعيت هاي تركيب
قومي ايران حرف و حديث بسيار است ٬شايد سلطه ي تاريخي حكومت هاي غير دموكراتيك و تمركز گرايي يكي از عوامل مهم
آن باشد . اين حكومت ها با ترفندهايي همچون عدم لحاظ عناصر قومي – زباني در سرشماري ها و گزارشهاي آماري ايجاد محدوديت براي
فعاليت هاي فرهنگي و سياسي گروهاي قومي و همين طور عدم صدور اجازه به فعالان رسانه
اي و پژوهشگران داخلي و خارجي جهت انعكاس واقعيت هاي قومي هميشه بر تنوع قومي جامعه ي ايراني سرپوش
گذاشته اند . خوشبختانه در سالهاي اخير مطالعات ملي و بين المللي برروي اقوام
ايراني رونق يافته است به خصوص در مورد ترك زبانان به نظر اكثر پژوهشگران در ايران
هويت متمايز آذربايجاني وجودداشته است .هويت متمايز آذربايجاني در طول قرن بيستم هرگاه
در ايران
كنترل آزادي بيان از سوي مركز كاهش
يافته مثل جنبش مشروطه ، نهضت شيخ محمد
خياباني ، فرقه ي دموكرات آذربايجان ، حزب خلق مسلمان و حركت بيداري ملت آذربايجان،
اذربايجانيها از اين فرصت براي ابراز هويت
آذربايجاني خود استفاده نموده و خواستار افزايش حقوق فرهنگي اقوام شده اند.
بر اين اساس اين حركت ها مبتني بر تمايلات اصيل در
ميان آذربايجانيهاست . و نمي توان آنرا صرفاً با دخالت بيگانگان و يا جاه طلبي
برخي نخبگان قومي تعيين كرد . مخصوصاً در سالهاي اخير ابراز صريح هويت آذربايجاني
در ايران در حال افزايش است .دليل اين امر مايوس شدن مردم آذربايجان از وعده هاي
تهران براي ايجاد موكراسي و گسترش حقوق فرهنگي و زباني اقوام غير فارس است . تاسيس
جمهوري مستقل آذربايجان در آن سوي مرزهاي ايران و ارتباط بين مردم دو آذربايجان و
تماشاي كانالهاي تلويزيوني تركيه از سال 1992 به اين سوي از ديگر عوامل گسترش و
تقويت هويت آذربايجاني بوده است . با وجود اينكه ايران كشوري است چند قومي و نزديك 70% جمعيت آن را شهروندان غير فارس تشكيل
مي دهند بيشتر محققان اصطلاح ايراني و فارس را معادل به كار مي برند و نسبت به واژه ي ايراني به
معني قوميت هاي غير فارس بي توجه است .
آذربايجانيها كه نزديك نصف جمعيت ايران را تشكيل مي دهند بزرگترين اقليت قومي
ايران مي باشد كردها ، عربها، و بلوچ ها ديگر اقليت هاي قومي ايران هستند .
از آنجا كه اكثر
جمعيت غير فارس در مناطق مرزي متمركز شده اند و با هم قومهاي خود در كشورهاي مجاور
مانند آذربايجان ، تركمنستان پاكستان، و عراق پيوند دارند، بايد گفت كه در قوميت
هاي ايران در مقابل جريانات خارجي بسيار حساس بوده و به طور قابل ملاحظه اي از
حوداثي كه بيرون از مرزهايشان اتفاق مي
افتد تاثير مي پذيرد.
حدود نه ميليون
اذربايجاني (ترك) در جمهوري آذربايجاني ساكن هستند كه در همسايگي ايران زندگي مي
كنند .
مردم جمهوري
آذربايجان بخش شمال غرب ايران را آذربايجان جنوبي مي نامند در طول مرز جمهوري
اذربايجان سه استان ايران (يعني آذربايجان شرقي ، آذربايجان غربي و اردبيل) قرار
دارند . كه غالب جمعيت اين استان ها را آذربايجاني ها تشكيل مي دهند. (علاوه بر سه
استان فوق آذربايجان شامل مناطق ديگري از ايران همچون زنجان ، قزوين ، مركزي ،
همدان ، قسمتي از گيلان و .... نيز مي شود )
حقوق فرهنگي و
فعاليت هاي سياسي اقليت هاي قومي ايران در هر دو دوره سلطنت پهلوي و جمهوري اسلامي
ايران شديداً محدود بوده است . مخصوصاً حقوق ترك ها به شدت تحت كنترل هستند .
بيشتر تحقيقاتي كه تركيب سياسي و اجتماعي ايران را مورد بررسي قرار مي دهند تمايل دارند كه فاكتور
قوميت ها را به حاشيه برانند. اين منابع قاطعانه بزرگترين گروه قوميتي ايران يعني
آذربايجانيها را كه نه به عنوان قوميت بلكه به علت كثرت آنها بايد به عنوان ملت
آذربايجان مطرح شوند را ناديده گرفته و با مطرح كردن اقليت ترك ها در مقابل اكثريت
فارس و اينكه اين دو ملت هويت جداگانه اي ندارند ودر هويت ايراني استحاله يافته
اند توصيف مي كنند .
بر اساس آمار
زبان شناسي سازمان ملل جمعيت ترك هاي
ايران در سال 2001 به صورت زير بوده
است .
1- متكلمين زبان
تركي آذربايجاني 23500000 نفر
2- تركان قشقايي
كه همان تركان آذربايجان هستند 1500000 نفر
3- تركان خراسان
(نزديك به تركي آذربايجان) 600000 نفر
4- تركي تركمان
300000 نفر
5- تركان خلج 1200000
نفر
6- بقيه تركها
(اصفهان – يزد – بوشهر – كرمان – چهار محال – كرمانشاهان – بلوچستان ، 1500000 نفر)
متاسفانه تا كنون
در كشور سرشماري رسمي و دولتي براي تعيين تركيب جمعيتي ايران صورت نگرفته و آمار
هاي موجود اكثراً مغرضانه و در جهت كم نشان دادن جمعيت ملتهاي غير فارس در ايران
بوده است .
بر اساس آمار تقريبي فوق جمعيت تركان نزديك به
28000000 نفر بوده است كه اين رقم را تا
سي ميليون نفر نيز تخمين زده اند . جمعيت فارس زبانها نيز 19000000 نفر مي باشد بنابراين تركان
اكثريت نسبي كشور ايران را تشكيل مي دهند . بر اساس نظريه اكثر مورخان و باستان
شناسان تركان در ايران تاريخي 7500 ساله دارند و زبان تركي از نظر زبان شناسي ادامه زبانهاي مادر سومري – و ايلامي است . زبانهاي ايلامي و سومري همانند زبانهاي
تركي جز زبانهاي التصاقي است و در اكثر كلمات بايك ديگر اشتراكات فروان دارند .
تمدن سومر و ايلام يكي از متمدن ترين تمدن هاي جهان باستان در سه هزار تا پنج هزار
قبل از ميلاد بود كه سومريان اولين ابداع
كننده گان خط و قانون در دنيا محسوب مي شوند بر اساس نظريه ريشه تركان ايران از اقوام
ايلامي و سومري و ديگر اقوام ترك زبان دنياي باستان نظير هومري ها ،
آراتتاها ،كاسي ها ، قوتتي ها ، اولوبيها ، اوراتوها، ايشفوزها ، گيلزانها
،كاسپيها ، ماننها ، و ماد ها در منطقه آذربايجان
و ايران است .
تركان دنيا در
وسعتي از سيبري تا بالكان در كشورهاي قزاقستان ، ازبكستان، قرقيزستان ، تركمنستان
، تاجيكستان ، گرجستان ، ارمنستان ، روسيه ، چين ، مغولستان ، افغانستان ، پاكستان
، هندوستان ، ايران، تركيه ، عراق ، قبرس ، و تاحدودي در شرق اروپا زندگي مي كنند
و در حال حاضر 28 لهجه از زبان تركي در سطح دنيا شناخته شده است .
و اما سوالي كه
در اينجا پيش مي آيد اين است كه چرا ما از هويت (كيمليك ) و دارايي فرهنگي
(وارليق) خود بي خبر هستيم . و آنچه را از تاريخ ايران مي دانيم اكثراً درجهت تحقير ملت و فرهنگ
ما است ؟ جواب را بايد در هشتاد سال سيستم
حاكم شونيسم كه ارمغان رژيم پهلوي است جست . شونيسم يعني اعتقاد به برتري ملت به
ملت ديگر. با كنار رفتن قاجاريه يا آخرين
حكومت ترك در ايران ، رژيم نژاد پرست پهلوي با نقاب وحدت ملي ولي در اصل براي خدمت
به اربابان خارجي خود تمركز گرايي (سانتراليسم) افراطي و يسكان سازي اجباري فرهنگي
كشور كثير المله ايران را در دستور كار خود قرارداد . طبق سيستم جديد شونيستي
ايران تنها سرزمين ملت فارس است . و ديگر ملت هاي ترك، كرد، عرب ، بلوچ و.... بايد
از صحنه فرهنگي ، سياسي ايران محو مي شدند
. دليل استعمارگران خارجي به خصوص انگليس براي اين سياست خاطره تلخ اروپاييان از
دوست مقتدر عثماني تركيه و ديگري ترس از
پيشرو بودن ملت ترك آذربايجان در حركات
روشنفكري و ضد استعماري بود چرا كه آذربايجان در آن زمان در نتيجه ارتباط زباني
ملت ترك اذربايجاني با آزاديخواهان همزبان
خود در آن سوي رود آرازو تركيه دروازه ورود انديشه هاي نو و آزاديخواهي به ايران بود
.
اين دوران مقارن
بود با عصر نظريه هاي نژاد پرستي به خصوص تئوري ساختگي نژاد برتر آريا در
اروپا كه دستاويز استعمارگران شده بود .
اين تئوري هاي نژاد پرستانه ساخته و
پرداخته ي اروپائيان در ايران منبع الهام و تغذيه براي عده اي روشنفكر جيره خوار دربار پهلوي گشت تا با اين
رژيم در نابودي ملت هاي ايراني غير فارس همراه گردند .
آنها براي نابودي
ديگر ملت ها يكسان سازي اجباري فرهنگي ملت ها را پيشه كرده و زبان و فرهنگ
ملت ها را مورد حمله قرار دادند . حكومت
مركزي نابودي فرهنگي ملت ها را به نسل كشي ترجيح داده هر چند كه در مواردي نيز
جنايت و خونريزي را نيز بر اين ملت ها روا داشت .
فعاليت هاي
شونيستي در اين دوران عموماً در قالب ايده
هاي پان ايرانيستي صورت مي گرفت . پان ايرانيست ها معتقد به اتحاد تمامي ملت هاي
ايراني تحت يك ، پرچم از طريق يكسان سازي اجباري فرهنگي (= فارس سازي) آنها بودند
و هستند از اين رو است كه پان ايرانيست ها (= شونيست ها) به پان فارس نيز معروفند
.
مرامنامه ي
شونيسم فارس را مي توان در نژاد پرستي
آريايي ، ترك ستيزي و عرب ستيزي ، اسلام ستيزي ، باستان گرايي ، تبليغ دين زرتشت
خلاصه كرد اگر چه جرقه هاي شونيسم فارس قبل از رژيم پهلوي و تحت تاثير غربيان در ايران زده شده بود ولي ارتقاء آن در حد يك
سياست حكومتي از زمان رضا خان شروع شد . از بنيانگذاران باستانگرايي و شونيسم
اريايي نيز مي توان از آخوند زاده ، جلال الدين ميرزاي قاجار ، ميرزا ملكم خان و در نسل بعد سيد حسن تقي زاده كاظم زاده (ايرانشهر تبريزي ، محمد افشار ،
احمد كسروي ، تقي اراني ، ملك الشعراي بهار ، رضا زاده شفق محمد علي فروغي ، جواد
شيخ الاسلام زاده يحيي ذكاو .... نامبرده
شونيست هاي براي نابودي ملت هاي ديگر چه ها كه نكردند ؟!
سواد آموزي به
زبان هاي غير فارسي ممنوع شد ، حتي سخن گفتن به
اين زبان ها نيز در مواردي با محدوديت مواجهه گشت چاپ و نشر كتاب هاي غير
فارسي ممنوع شد٬ استفاده از زبان
هاي غير فارسي در رسانه هاي جمعي ممنوع شد٬ انواع تحقيرها و توهين ها عليه ملت هاي غير فارس شروع شد .
موسيقي ملت هاي غيرفارس
بامحدوديت هاي فراون مواجهه گشت ، تاريخ ملت هاي مختلف تحريف شد و ترك و عرب را
نيز اقوام مهاجم غير ايراني و عامل عقب ماندگي ايران معرفي كردند .
با تئوري هاي
مختلف سعي در تحقير تاريخ و زبان اين
ملتها بر آمدند .
مبدا تاريخ رابه
زمان هخامنشيان تغيير دادند و تمدن هاي
قبل و بعد از آن را كمرنگتر و تحريف كردند. اقدام به بزرگنمايي و جعل تاريخ تمدن
پارس واريايي كردند .
از لحاظ اقتصادي
توجه به مناطق غير فارس كمتر شد ، اقدام به تغيير اسامي شهرهاي غير فارسي كردند ،
انديشه ي برتري قوم فارس و زبان فارسي به ديگر اقوام را القاء كردند .
نويسندگان غير
فارس رابا برچسب هاي مختلف تجزيه طلبي و كمونيست
بودن و جاسوس بيگانه بودن و غيره مورد انواع اذيت ها و تهديدها قرار دادند،
بافرستادن مسئولين دولتي فارس به مناطق غير فارسي سعي در كنترل اين مناطق داشتند٬ با فرستادن سپاهيان دانش فارس زبان به مناطق غير فارس زبان
و بالعكس سعي در استحاله قومي داشتند ، مهاجرت هاي اجباري جهت تغيير بافت بومي
ايران را حمايت مي كردند ، سعي در تغيير و تركيب بومي نيروهاي نظامي هر منطقه
داشتند . به سركوب هاي خونين مناطق مختلفي نظير آذربايجان ، تركمن صحرا ، كردستان
و خوزستان پرداختند ، انواع كتب و نوشته هاي ضد ملت ها ، نظير شاهنامه را ترويج و
تبليغ كردند، سعي در شناساندن كشور ايران به عنوان سرزمين پارس يا پرشيا به عنوان
موطن فارسي زبانان داشتند ، نامگذاري هاي غير فارسي برروي كودكان را سخت و حتي غير
ممكن كردند .
با تقسيم بندي ها
و نامگذاري هاي متفاوت مناطق غير فارس نظير آذربايجان (به آذربايجان غربي و شرقي و
زنجان و همدان و اراك و قزوين و امروزه
اردبيل )سعي در نابودي ملت هاي غير فارس داشتند .
ملت هاي مختلف
ايراني غير فارس را قوم ، قبليه ، عشيره ، خرده فرهنگ و اقليت ناميدند ، زبان هاي
غير فارسي را لهجه و گويش ناميدند ، به اختلاف داخلي بين اقوام غير فارس دامن زدند
، ارتباط ملت هاي غير فارس با همزبانان خود در ماوراي مرزهاي ايران را با انواع
تهديد ها مواجه كردند ، آماري مخدوش از جمعيت ملت هاي غير ايراني اعلام كردند و
دهها ظلم و جنايت ديگر .
مقارن با سرو كار
آمدن رژيم نژاد ژرست پهلوي نوشته زير در روزنامه سلامت چاپ گيلان درج مي گردد :
مقصود از خلع احمد شاه نه اينكه تبديل اصول نظام به جمهوريت بود ،نه ، نه ، نعوذ
بالله بلكه تعويض طايفه قلدراساي قاجاريان تركي به سلاله طاهره نجيب پهلوي
فارسي بود . (31) تحقيرها در اين دوره شروع مي شود . مستوفي استاندار دشت
نشانده ي حكومت پهلوي در آذربايجان از سرشماري در آذربايجان به خر شماري تعبيرمي كرد
و با جمله معروف خود انديشه تبعيض گرايانه سيستم نژاد پرست پهلوي نسبت به
آذربايجاني ها را عيان مي سازد:« آذربايجانيها تركند! يونجه خورده و مشروطيت گرفته
اند حالا نيز كاه مي خورند و ايران را آباد مي سازند ) محمد افشار تئوريسن مزدور
دربار كه هيچ حقي را براي تركان كشور قائل نبود و حتي با 5دقيقه
آموزش زبان تركي در مدارس و دانشگاهها مخالفت مي كرد پيشنهاد مدرسه هاي
مادرانه در آذربايجان را مطرح ميكند جواد شيخ الاسلامي تئوريسن ديگر در تكميل نظرات محمود افشار طرح جدا كردن اجباري نوزادان شير خوار آذربايجاني و
نگهداري آنها در شيرخوارگاههاي مخصوص كه تاهفت سالگي تماس با والدينشان نداشته و
كلامي از آنها نشوند تقديم ديكتاتور زمان
خود مي كند (محسني رييس فرهنگ استان آذربايجان مي گفت :« هر كس كه تركي حرف مي زند ، افسار الاغ به
سر او بزنيد و او را به آخور ببنديد ....» ذوقي رييس فرهنگي كه بعد از محسني به آذربايجان
آمد ، صندوق جريمه تركي حرف زدن در دبستان ها گذاشت تا ه طفل دبستاني آذربايجان كه
جسارت ورزيده تركي صحبت كند ، جريمه شود .
تئوريسين ترك خود
باخته احمد كسروي نيز در اين زمان دست به كار مي شود و تئوري ساختگي زبان آذري يا
زبان باستاني آذربايجان را ارائه مي كند و
طبق آن با كشف چند روستاي غير ترك زبان در آذربايجان مدعي مي گردد زبان بومي
آذربايجان آذري يا لهجه اي از فارسي بوده
كه در دوران موُخر در اثر حمله تركان و مغولان زبان تركي به آنها تحميل شده
است .اين تئوري كه به نقد آن خواهيم پرداخت ٬بعدها دست آويز تئو ريسين هاي مزدور ديگري شده است تا به آن
شاخ وبرگ دهند و زبان تركي را زبان تحميلي
بنامند .
همراستا بااين
سياست جوك سازي عليه ملت ها ي غير فارس و ملت ترك شديدتر مي گردد . اقدامي كه
اگرچه در عامه مردم با نيت خاصي انجام نمي
پذيرد ولي در پشت پرده حمايت مي شود اقدامي پليد كه تا امروز نيز با ظهور دلقك هاي
چون ماهي صفت (مستر بين) ادامه پيدا مي كند .
همان طور كه
نوشته شد با ظهور نظريه پردازهاي وابسته اي چون كسروي و محمود افشار و شيخ
الاسلامي و... تحريف هاي تاريخي عليه اقوام غير فارس و نظريه هاي نژاد پرستانه به نفع
طبقه حاكم و ملت فارس شروع شد .آنان قصد داشتند و دارند چنين تلقين كنند كه
صاحبين اصلي ايران فقط ملت فارس است و ساكنين اين منطقه ازديرباز از نژاد برتر پارس يا آريا بودند و براي توجيه وجود
ديگر ملت ها در ايران زبان آنها رادر حد گويش و لهجه فارسي تقليل ميدهند مانند (كردي
، لري، و بلوچي و حتي بعضاً خود تركي !) و يا زبان آنهارازبان هايي معرفي مي كنند
كه در اثر حمله ي خارجيان به مردم منطقه كه اصالتاً آريايي بودند به آنها تحميل
شده است (مانند زبان تركي و عربي! ) تحريف هاي اين دوره دو محور عمده داشت بزرگنمايي تاريخ و
فرهنگ و زبان ملت فارس و. خرد كردن هويت ديگر ملت هاي ساكن ايران درراستاي اولين
محور تئوري ها وجعليات باستان شناسان غربي كه در حال كندوكاو تپه هايي باستاني
ايران بودند به داد تئوريسين هاي شونيست داخلي رسيد . آنها قصد داشتند تاريخ ايران
را محدود به دوران هخامنشي ، ساساني و اشكاني كرده و دوران تمدن هاي باشكوه ما قبل
آن دوران حكومت هاي ترك و اسلامي بعد از
آن را كمرنگ تر جلوه دهند ! به گونه اي مشكوك كوروش و داريوش را تقديس و پرستش مي
كردند !سرمايه هاي هنگفت جهت بزرگنمايي اين برهه از تاريخ ايران تحت نام جشن هاي دوهزار و پانصد ساله صرف مي شود و حتي مبدا
تاريخ ايران نيز به ابتداي حكومت هخامنشيان تغيير داده مي شود ! شروع به تبليغ
نژاد ساختگي آريا و منزه نشان دادن اين
نژاد كه تا آن تاريخ براي ملت هاي ايراني
مجهول بوده كردند از طرفي نيز ترك ستيزي و عرب ستيزي و اسلام ستيزي را در برنامه
كار خود قراردادند ، اعراب و تركان رادشمن ايران و ايراني و نابود كننده تمدن
ايران معرفي كردند ! عرب را سوسمار خوار و
تركي را گاه زبان غلامان بدكاره
دربارفارسي ها معرفي كردند و گاه زبان مهاجمين .
كسروي تاريخ نويس
آذربايجاني اگر چه در زمينه تاريخ معاصر آذربايجان و تاريخ انقلاب مشروطه آثار معتبري دارد ، اما
در زمينه زبانشناسي تئوري نادرستي را ارائه كرد كه تبديل به دست آويز شونيسم فارس
جهت نابود سازي فرهنگي ترك ها شد . وي براساس اين تئوري بااستناد به وجود
چهارروستايي غير ترك زبان در آذربايجان و چند بيت شعر به زبان ها يا لهجه هاي
گوناگون و متفاوتي (هرزني، طالشي ، تاتي ، گيلكي ، و رازي ) كه خود همه آنها آذري
ناميد مدعي شد زبان باستان آذربايجان آذري يا لهجه اي از پهلوي است كه در دوران
صفويان تركي شده است روشنفكر نمايان ديگري چون عبدالعلي كارنگ و تقي اراني و ....
نيز دنباله روي اين سياست و تئوري شده و هر يك بارائه تئوري هاي مضحك قصد داشته
اند كه ريشه بر تيشه تركان ايران زده و ارتباط آنها را با تركان دنيا و اجداد ترك
خود قطع كنند . گاه آنها را آذري ناميدند كه زبان تركي بر آنها تحميل شده و گاه تا
ادعاهاي خنده داري چون تركي لهجه اي از فارسي است نيز پيش رفته اند ! امادررد اين
تئوري ها به موارد زير بايد اشاره كرد :
زبان آذري چگونه
زباني بوده است كه جزء چند دوبيتي و غزل و چند واژه از آن چيزي باقي نمانده است ؟!
و اگر قرار باشد اصالت و قدمت زباني در خطه ي آذربايجان مورد قبول واقع شود آن هم
زبان تركي است . كه از آن نه چند واژه و چند
بيتي بلكه ده ها ديوان و هزاران بياتي و فولكلور و چندين ميليون ترك زبان !
باقي مانده است كه تنهادده قور قود خود به
تنهايي براي اثبات قدمت زبان تركي در آذربايجان كافي است ! آياچند چند بيتي آذري
از زبان چند شاعر ساكن آذربايجان مي توانددليل بر آذري بودن تمام مردم هم عصر آن
شاعر در اذربايجان باشد ؟!
آذري چگونه زباني
بوده است كه چندمين منبع محدود باقي مانده هم به ادعاي خود شونيست ها در معرض
تحريف قرار گرفته است؟!
آذري چگونه زباني
است كه حتي خود تئوريسين هاي آن مدعي اند كه تفكيك آن از لري و گيليكي آسان نيست
؟!
آذري چگونه زباني
بوده است كه حتي دونوشته هم شكل كه لغات
اصلي آن يكي باشد از آن پيدا نشده است ؟!
اين زبان باستاني
چگونه زباني است كه چندين نام دارد هر زني ، تاتي و آذري ؟!
آذري چگونه زباني
بوده است كه به سادگي جاي خود را به زبان تركي داده است چگونه تركان موفق شده بودند
تا عماق روستاها را ترك كنند ؟! در حالي كه شونيسم فارس با هشتاد سال قدمت
در عصر مخابرات و ماهواره و مطبوعات با صدها وسيله و ظلم وجور هنوز نتوانسته است
يك روستاي آذربايجان را فارس كرده و زبان تركي رادر آذربايجان محو كند ؟ چرا زبان
مردم آذربايجان در اثر دويست سال حكومت روس ها تغيير نكرده است ؟!
چرا زبان مردم
اصفهان كه بيشتراز تبريز پايتخت تركان و مغول ها بوده است تغيير نكرده است ؟!
چرا مغول ها به
جاي زبان تركي مغولي زبان تركي آذربايجاني
رادر ايران تحميل كردند ؟! اگر قرار بود مهاجمين زبان خود را به ايران تحميل مي
كردند چگونه است كه حتي يك روستاي مغول زبان
در ايران يافت نمي شود ؟!
اگر وجود چند
منتطقه ي محدود در آذربايجان به زبان هاي تاتي و ياهرزني دليل بر آذري بودن
آذربايجان بوده پس وجود تركان قشقايي دراستان فارس و يا حتي اصفهان كه تعدادشان به مراتب بيشتر از
تاتي ها و هرزني هاي آذربايجان است نيز
دليل بر ترك بودن استان فارس در گذشته مي باشد !!
اينكه زبان رايج
امروز آذربايجان لهجه و گويش زبان فارسي باشد جوكي بيش نيست كه مي تواند زاييده افكار
آدم هاي بي سوادي باشد كه هنوز فرق گويش و
لهجه و زبان را نمي دانند (شايد هم مي
دانند ! )و نمي دانند كه زبان تركي و فارسي از لخاظ ساختاري گرامري و لغوي دو زبان
كاملاً متفاوت اند و در يك ظرف نمي گنجند!
چرا تاكنون از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ خود نشنيده
ايم كه بگويند من آذري هستم يا آذري صحبت مي
كنم؟! آنها هميشه گفته اند و مي گويند من توركم يا توركي د انيش . به جز
معدودي خودباخته فرهنگي كه در اثر تبليغات شونيسم فارس از هويت خود بي خبر و شرمنده
شده اند كسي، از اين اصطلاح ساختگي (آذري) استفاده نمي كند. اين مردمند كه نام خود
را بهتر مي دانند و احتياجي به نامگذاري چند روشنفكر نما را ندارند!
پس زبان تركي در ايران نمي
تواند محصول حمله يك اقليت باشد، و اگر حتي بومي (ساكنين اوليه) بودن
ترك هاي ايران را نيز نپذيريم بايد
حداقل اقرار كنيم كه وجود تركان در ايران ناشي از يك يا چند مهاجرت بسيار گسترده
اقوامي است كه زبان مادري خود را به اين سرزمين آورده اند نظير مهاجرت هايي
كه بافت فرهنگي ديگر نقاط دنيا را شكل
داده است.
حتي خود شخص كسروي نيز در مقاله اي كه به زبان عربي در
نشريه العرفان نوشته است عكس مطالب مورد ادعاي خو د را در نظريه زبان آذري مدعي مي
شود.
به هرحال حتي اگر كسروي و همفكرانش هم راست بگويند و از زمان صفويان ترك شده باشيم
زبان ما و مادرمان و اجدادمان تا جاييكه مي شناسيم تركي بوده و تحميلي
ناميدن زبان مادري مان توهيني است كه غير
قابل قبول ! چه از زمان صفوي ترك شده باشيم و چه از زمان سومريها، خواه از تبار ترك باشيم و خواه ا ز
تبار آريا، سخن گفتن و نوشتن و آموزش و پرورش
به زبان مادري حق ما است و كسي نمي
تواند اين حق اوليه را با استناد به تئوري هاي نادرست تاريخي از مابگيرد.
نظريه پردازان شونيسم فارس قصد دارند زبان فارسي را زبان يك
نژاد خاص و خالص يعني نژاد آريا معرفي
كنند و از طرفي ديگر همه كساني را كه شناسنامه ايراني دارند، آريايي معرفي نمايند.
درحالي كه ما نژادي به نام نژاد فارس و نژادترك نداريم !
بلكه ملت هاي ترك و فارس را داريم كه معادل با مجموعه ترك زبانان و فارس زبانان است!
از ديگر اقدامات شونيسم كه با سر كار آمدن ديكتاتوري رضا خان آغاز
شد تغيير نام مكان ها به اسامي فارسي در ايران بود! سيستم شونيسم علاوه
بر تكه تكه كردن آذربايجان در استان هايي
با اسامي مختلف چون آذربايجانشرقي و غربي و همدان و زنجان و مركزي و اخيراً اردبيل
و اعطاي«بعضي قسمت هاي منطقه ي آذربايجان به استان هاي همجوار (تهران، گيلان ،
كردستان و كرمانشاهان ) به تعويض نام بعضي شهرها نيز اقدام كردند .
مانند نوفارقان= آذر شهر
سولدوز= نقده تيكان تپه = تكاب
– ملك كندي =
ملكان
سرسكند= هشترود
خياو =مشكين شهر قره جه = كرج سووخ بلاخ= مهاباد
سردري = سردرود
قوشاچاي = مياندوآب آراز =
ارس ساوالان = سبلان آجي چاي= تلخه رود جفاتي= زرينه رود تتووي =سيمينه رود سائين قلعه= شاهين دژ قره ميسين= كرمانشاهان
تبعيض هاي حكومتي مركزي از 80 سال قبل نسبت به آذربايجان و
البته ديگر مناطق و ملت هاي غير فارس نظير كردها تركمن ها ، عرب ها بلوچ ها
منحصربه مسائل فرهنگي و محدود كردن زبان آنها نبود بلكه تبعيضات سياسي و
اقتصادي را نيز به ملت هاي غير فارس
روا داشتند انتخاب استانداران فرمانداران
و روساي دولتي غير آذربايجان و يا خود باخته براي آذربايجان كه درد مردم منطقه را
درك نمي كردند از سياست هاي سيستم شونيستي
درايران بوده و هست . حتي نفوذ فعالين سياسي ترك و ديگر ملت هاي غير فارس كه درد
ملت خود را دارند در سيستم حكومتي به سختي امكان پذير است بازگشت قسمتي از بودجه
بعضي از استان هاي ترك به تهران به عنوان سرمايه مازاد نمونه اي عوارض از چنين سياستي مي باشد .
امروز آثار تبعيض اقتصادي در آذربايجان براي كساني كه شهرهاي استانهاي آذربايجاني وشهرهاي استانهاي تهران
وفارس واصفهان وخراسان را ديده اند ملموس است وحتما ازخود پرسيده اند كه آيا اين
وضعيت براي منطقه مستعد و پر ظرفيت اذربايجاني شايسته مي باشد!؟
البته قدمت تبعيض هاي اقتصادي در آذربايجان نيز به زمان رضا
شاه مي رسد ....تبريز در اثر جريان سيل هاي خانه برانداز در سال 1308 متحمل خسارات
فراواني شد كه همان زمان جاده مخصوص آبعلي-آمل با هزينه ••۵ ميليون ريال
ساخته مي شد و از محل ماليات هاي جمع آوري شده از آذربايجان در دهات مازندران و
سوادكوه سدهاي بتني ساخته مي شد و در تهران براي تعمير سد تبريز و جبران خسارت 30
ميليون ريالي سيل به مردم بالاخره وزارت
كشور تصميم گرفت شهرداري تبريز براي تعمير سد از بانك ملي وام گرفته و به تدريج از
محل در آمد شهرداري اقساط آن پرداخت شود.
اين تبعيض ها بعد ا ز انقلاب نيز ادامه پيدا كرد بعد از
انقلاب رتبه صنعتي استان آذربايجانشرقي از رتبه ي 3 به رتبه ي 13 نزول كرد و د ر
سال 79 نسبت جمعيت بر واحدهاي صنعتي در
استان اصفهان 13/2 برابر نسبت جمعيت بر واحد هاي صنعتي تمام استان هاي ترك ايران بود . به جز چند كارخانه بزرگ در منطقه آذربايجان كه تاريخ تاسيس آنها قبل از انقلاب و اكثراً به همت آذربايجاني
ها بوده است و اكنون نيز بعضي از آنها ورشكست شده ويادر وضعيت اقتصادي خوبي
قرارندارند اكثر صنايع استان محدود به كارگاههاي كوچك و صنايع سطح پاييني چون
كارتن سازي و صنايع غذايي شده است . در زمينه ي معادن و فلزات سرمايه گذاري دوران
هشت ساله زندگي در استان كرمان حدود 320 برابر سرمايه گذاري در چهار ا ستان
آذربايجان شرقي غربي ، اردبيل و زنجان بوده است .
كارشكني هاي مستقيم وغير مستقيم دولت در سرمايه گذاري
درآذربايجان بوسيله ي مسئولين وابسته به مركز موجب گريز سرمايه ها وبه دنبال آن
نيروي كاري وتحصيل كرده از آذربايجان وسرازيري آن به شهرهاي تهران وكرج وشهرهاي
فارس نشين شده است .
آمار مهاجرت از آذربايجان و سرازيري آنها به شهرهاي تهران ٬كرج٬.....وشهرهاي فارس نشين بيشتر از آمار
مهاجرين جنگ ايران وعراق مربوط به استان خوزستان است!يعني عاملي بدتر از جنگ در
آذربايجان حاكم مي باشد ؟در
آمارهاي رسمي ارايه شده تعداد بيكاران استان هاي ترك نشين كمتر از استان هاي فارس
نشين است !
كه البته واضح است .اين به معني حل معضل بيكاري نيست بلكه به معني فرار بيكاران از
مناطق ترك نشين به شهرك هاي اقماري تهران چون اسلام شهر ‘ شهريار‘ و... ميباشد.مسله ديگر اتوبان
تهران-تبريز-اروپا است با تاخير چندين ساله هنوز به پايان نرسيده در حالي كه در جاده تبريز-ميانه روزانه شاهد تصادفات وحشتناك
هستيم در حالي با وجود دو آزاد راه از تهران به اصفهان‘
بودجه ي طرح قطار سريع السيعر تهران-اصفهان در زمان اندكي تامين مي شود تا اين مسافت به دو ساعت تقليل
يابد.
البته همان طوري كه گفته شد هدف نهايي
استعمار ملت هاي ايراني است و ابزار
شونيسم نيز در راه رسيدن به اين هدف
آسيلاسيون يا حل كردن ملت هاي غير فارس د رداخل ملت فارس است .
در اين راه نيز زبان
ما را هدف گرفتند . آنها مي دانستند اگر زبان ما را نابود كنند ادبيات و تاريخ ما را نيز مي توانند انكار
كنند . آموزش و پرورش و انتشار كتاب و مجله به زبان مادريمان را محدود كردند و در
نتيجه زبان ما محدود به مكالمات روزمره سطحي شد . وقتي زبان نيز پشتوانه نوشتاري
نداشته باشد و دايره استفاده از آن
مكالمات روزمره تجاوز نكند كلمه ها فراموش شده و
زبان فقير مي شود . اين فقر نيز خبيثانه دستاويزي براي تحقير افرادي
(نسلهاي جديدتر) مي گردد كه بيخبر از همه جا زبان مادريشان را از آنها مضايقه كرده
اند!
آنها متهم مي شوند
كه شما زبانتان لهجه اي بيش نيست كه ملغمه اي از زبان فارسي مي باشد ! نه شاعر
داريد نه ادبيات ! دو تاشاعرداريد كه آنها هم به زبان فارسي شعر گفته اند .اجدادتان
نيز وحشياني بودند كه به ايران حمله كرده اند!و بيچاره جواني كه خواندن ونوشتن
به زبان مادريش رانميداند ونگذاشته اند تاريخ صحيح خودرا بخواند گوش او را بانژاد
پاك آريا وزبان برتر فارسي كر كرده اند وتاكنون نامي از دده قورقورد وفضولي ونسيمي
نشنيده است شروع به باور كردن دروغها
وتهمتهاي اين مكاران نژاد پرست مي كند. جوك ها و تحقير هاي گستاخانه نيز او را بيشتر
دچار حس حقارت نموده و گاه كار به جايي مي رسد كه خود نا خواسته همسوي سيستم شونيسمي گشته و هويت خود
را انكار مي كند! مي گويد من آذري
هستم نه ترك !از ترك صحبت كردن مي پرهيزد!لهجه ي تركي خودرا پنهان مي كند ! اسامي كوروش و
داريوش را براي كودكان ترك خود انتخاب مي كند با كودكان خود فارسي سخن مي گويد
يعني به زباني كه خود سخن گفتن به آن را درست نمي داند !مهاجرت به تهران
و بريدن از زادگاه خود براي او تبديل به آرزو مي شود ودر تهران نيز اگر از او
بپرسي تركي يا فارس مي گويد پدر ومادرم ترك است ولي من بچه تهرانم ! براي اين كه
حساب خود را از ترك هاجدا بسازد در تعريف جوك هاي ضد تركي با جوكرها هم گام مي شود! او ديگر ترك
نيست او آسيميله شده واختيارش در دست اربابان شونيست است !
هنگامي كه از ابتدايي ترين حق خود يعني تحصيل به زبان مادري
دفاع مي كنيم به ما گفته مي شود كه تاريخ اين حرف گذشت؟امروز عصر جهاني شدن است و زبان فقط وسيله ي تكلم و تفاهم است و فرقي نمي كند با چه زباني صحبت كني و بنو يسي
؟در پاسخ بايد گفت كه اين چنين نيست.حتي پيشرفته اي چون فرانسه در اتحاديه اروپا راضي
بر دست كشيدن از زبان مادري خويش نيست و حتي راضي نيست زبان دومي را به عنوان زبان
ارتباطي انتخاب كند.
در ايران براي حفظ و گسترش زبان فارسي و پيرايش آن از زبان
هاي خارجي كلي انرژي و هزينه صرف مي شود و
فرهنگستان زبان فارسي به جاي كلمات آشنا و جا افتاده اي چون توليد حدس ، وسائل و
ابزاروسقوط واژه هاي ناهنجارفراوري كمانه زني٬سامانه و فروشد...
را ابداع و به خورد ملت مي دهد و شعار فارسي را پاس بداريم گوش فلك را كر
مي كند .
حتي از ماليات ما ترك ها به جاي آموزش زبان مادريمان٬ كتاب هاي درس فارسي به تاجيكستان و افغانستان وحتي عربستان
صادر مي شود وبورسيه هاي زبان فارسي به دانشجويان هندي وپاكستاني با كمك هزينه هاي
قابل توجه براي ياد گيري زبان فارسي در خود آن كشور ها وايران اعطا مي گرددو هر
سال انواع واقسام سمينارهاي ادبيات فارسي برگزار مي شود! چرادر جريان
مدرنيته وجهاني شدن فقط بايد زبان هاي غير فارسي فدا شود ؟
زبان فقط وسيله ي تفهيم و تفاهم نيست .زبان دروازه ذهن
انسان به محيط اطراف و شالوده ي ذهني اوست .انسان با زبان است كه محيط خود را درك
مي كند ونظام فكري اش شكل مي گيرد.زبان وسيله ي خلاقيت و روشنفكري است.
طبق نظريه ي روانشناسان و زبانشناسان دوازده سال اول زندگي
يك شخص از لحاظ فراگيري زبان دوران تطبيق محسوب مي شود و بعد از آن دوران يادگيري يعني در دوازده سال اول
زندگي شخص ضمن فراگيري زبان با زبان فرا گرفته شده خود را با محيط اطراف تطبيق مي
دهد و سيستم فكري اش شكل مي گيرد .
زماني كه اين نظام فكري و تطبيقي تكميل مي شود كه سواد
آموزي شخص به زبان مادري تكميل گردد .
يعني علاوه بر فراگيري كامل تكلم به زبان مادري خواندن و نوشتن به زبان مادري را
نيز ياد بگيرد.متاسفانه اين فاجعه اي است كه براي بيش از پنجاه در صد از كودكان
ايراني اتفاق ميافتد.يعني سيستم آموزشي ايران كودكاني را تربيت مي كند كه سيستم
فكري تطبيقي آن ها به طور كامل شكل نگرفته است .
امروز عوارض ممنوعيت فراگيري آموزش به زبان مادري را مي
توان به سهولت مشاهده كرد كه در ادامه به آن مي پردازيم:
- عدم تكميل نظام فكري وشخصيتي فرد (
به هيچ كدام از زبان هاي مادري وفارسي )كه عوارضي چون كاهش خلاقيت و ضعف بيان را
به همراه دارد.
در مورد مسله ي خلاقيت مي توان به تحليل جلال
آل احمد در ساليان پيش اشاره كرد ايشان ضمن انتقاد از سيستم آموزشي تك زبانه ايران
يكي از دلايل رويكرد اخير ترك هاي ايران به فعاليت هاي اقتصادي و حتي يدي را گريز
ناخودآگاه آنها را از ضعفي مي داند كه در خلاقيت هاي ادبي دچار آن گشته اند. خلاقيت
هاي ادبي نيز سر آغاز خلاقيت هاي فرهنگي و روشنفكري است.
-در مورد ضعف قدرت بيان كه متاسفانه به گونه اي غير منصفانه موضوع و تفريح عده اي
از هموطنان شده است مي توان به تفاوت فاحش
قدرت بيان و روابط عمومي غير فارسي زبان ها در هر دو زبان مادري و زبان فارسي
اشاره كرد .موارد بسياري مي توان مشاهده كرد كه كودك ترك زبان از مطرح كردن سوال
يا ايده ي خويش در كلاس يا جمع به زبان فارسي وحتي مجموع هم زبانان خويش وبه زبان
مادري خود نيز گريزان است. اين پديده را در قشر تحصيل كرده وبزرگسال نيز مي توان
مشاهده كرد. كسي كه از بيان تفكرات خود مي
هراسد٬ در فكر كردن نيز
تنبل مي شود .
از طرف ديگر تحقير و بي توجهي به زبان مادري يك كودك مي تواند به جدايي عاطفي او از
مادر و خانواده بيانجامد كه خود سرآغاز مشكلات رواني و شخصيتي و اجتماعي فرواني
است .
-
افت تحصيلي دانش آموزان مناطق غير فارس حتي به زبان دوم يعني فارسي نيز طبق
اظهارات آموزش و پرورش نيز مشكلي است كه مي توان به آن اشاره كرد .
-
شخصي كه از هويت خود بيگانه شد و علاقه ي خود را نسبت به ملت و منطقه ي سكونت
خود از دست داد به راحتي و با كوچكترين مشكلي از محل سكونت خود مهاجرت ميكند.
امروزه سازمان هاي فرهنگي دنيا سعي در بررسي و محافظت از
زبان هاي متفاوت دنيا و حتي مواظبت از زبان هاي قليل التكلم در حال نابودي دارند .
به عنوان مثال يونسكو جهت حفظ و رشد زبان هاي موجود دنيا روز 21 فوريه را به عنوان
روز زبان مادري اعلام كرده است .
متاسفانه در كشور ما عده اي نژاد پرست به بهانه ي وحدت ملي
به دنبال نا بودي تنوع فرهنگي در ايران هستند .
براي وحدت و رشد ملت هاي دنيا در سايه گسترش تكنولوژي هاي
ارتباطي لزومي به نابودي زبان هاي مادري نيست بلكه اين زبان بين المللي است كه در
كنار زبان مادري بايد آموزش داده شود.
قطعا
عوارض عقب ماندگي فرهنگي بيش از نيمي از جميعت ايران (غير فارس زبانان)در نتيجه
محدوديت هاي فرهنگي به ضرر كل ايران و حتي هموطنان فارس زبان ميباشد.
متاسفانه انديشه هاي نژاد پرستي شونيستي بعد از انقلاب اسلامي نيز ريشه كن نشد . اگر چه
شعار هويت امت اسلامي در اوايل انقلاب مطرح شد ولي بعد از هشتاد سال تبليغ و تحميل
انديشه هاي شونيستي گويا اين انديشه ها در
مغز و استخوان ملت ها و به خصوص روشنفكران نفوذ كرده است و هويت اسلامي نيز نتوانست ضامن حقوق برابر
براي همه ايرانيان باشد .
پاداش ملت هاي غير فارس از فداكاري هاي خود در انقلاب فقط
محدود به اصول پانزده قانون اساسي مبني بر آزادي نشريات و آموزش به زبان هاي قومي
ومحلي در مدارس واصل نوزده وچهل وهشت مبني بر تبعيض بين اقوام واستان ها واصل هفت
قانون اساسي بود كه طبق آن شوراها ٬ مجلس شوراي اسلامي ٬ شوراي استان ٬ شهرستان ٬ شهر٬ محل٬ بخش ٬ روستا و نظاير
آنها از اركان تصميم گيري و اداره ي امور كشورند . اصل پانزده قانون اساسي كه هيچ
ضامن اجرايي ندارد و عليرغم هزاران طومار از طرف فعالين و روشنفكران آذربايجاني با
سكوت ياواكنش هاي منفي مسئولين اجرايي مواجه شده است . اصول نوزده وچهل وهشت نيز
عملاً نقض مي مي شوند
واصل هفتم نيز كه با گذشت بيست سال از انقلاب اجرا شد با چنان محدوديت هايي مواجه
است كه بودن ونبودنش دردي از درد هاي ملت آذربايجان را دوا نكرده است .
در دوران اوليه بعد از انقلاب فضاي بازي براي فعاليت هاي
فرهنگي در اذربايجان مهيا شده بود و شاهد نشريات و كتب متعددي در اين زمينه بوديم
كه بخاطر خفقان حكومت پهلوي اجازه انتشار نداشتند كه اين دوران با شروع جنگ ايران
و عراق و دوران سازندگي دچار ركود زود رس شد
در اوايل دهه نود استقلال جمهوري آذربايجان از اتحاد جماهير
شوروي و اظهار همدردي آذربايجاني ها اين سوي اراز با جنگ زادگان قاراباغ بر
تبليغ شونيستهاي فارس عليه تركان آذربايجان در دو سوي آراز افزود . آنها
دولتمردان كشور را به حمايت از ارمنستان متجاوز تشويق كردند كه نتيجه آنرا امروزه
در بسته شدن قرار دادهاي مهم ميان ايران و ارمنستان مي توان مشاهده كرد . اگر چه
امروزه ظاهراً مي گويند كه
قوميت ها آزادي كامل دارند ولي هنوز هم تبعيضات اقتصادي وسياسي وفرهنكي پابر جاست
.
هنوز زبان تركي در مدارس تدريس نمي شود در حاليكه براي
آموزش زبانهاي غير مادري فارسي، عربي و
انگليسي و حتي آلماني ايتاليايي و فرانسه در مدارس و دانشگاهها بودجه صرف مي شود .نزديك
سي ميليون ترك حتي از يك كودكستان به زبان مادري محروم هستند وزبان تركي در
دانشگاه ها در رده ي زبانهاي خارجي وبيگانه كلاس بندي مي شود . زبان منسوخ پهلوي
در دانشگاه تبريز در قلب آذربايجان تدريس مي شود ولي زبان تركي عليرغم بعضي
تبليغات هنوز هم در اين دانشگاه تدريس نمي شود ودر شش كانال تلويز يوني و چندين
راديو سراسري به زبان فارسي نه تنها جايگاهي براي فرهنگ وزبان تركي در نظر گرفته
نشده است . بلكه گاه برنامه هايي با مضامين تحقير آميز نسبت به ترك ها پخش مي گردد
و نسيب آذر بايجاني هاي داخل مرزهاي ايران از شبكه ي تلويزيوني چند كانال استاني
است كه با زبان تركي غير ادبي و پر از غلط خود بدترين خيانت را به زبان تركي مي
كنند. تلويزيون هاي سراسري ومحلي ونظام آموزش وپرورش نه تنها در قبال تاريخ و
ادبيات صحيح ترك هاي ايران سكوت كرده اند بلكه به تخريب وتحريف آن نيز مي پردازند .در حاليكه بودجه ي سيصد ميليارد
توماني به گسترش كاربرد فن آوري ارتباطات واطلاعات در قلمرو تقويت خط وزبان فارسي
در محيط رايانه اي اختصاص مي يابد ٬ تركان از داشتن فرهنگستان تركي محروم هستند و استفاده از كلمات اصيل تركي
محروم هستند و استفاده از كلمات اصيل تركي به جاي كلمات تحميلي فارسي در نشريات
آذربايجاني مسئولين آن ها را به دادگاه مي كشاند كه گويا آن ها زبان بيگانه
راتبليغ مي كنند. در سياست نيز اگرچه ترك ها به مناصب حكومتي دولتي واداري را پيدا
مي كنند ولي متاسفانه تركاني مقدمند كه آسيميله شده وخود آگاهي در شونيست بودن از
فارسي زبانان سبقت مي گيرند .
محافظه كاران كه در مهره هاي كليدي حكومت مركزي قراردارند
ايده هاي شونيستي را به ظاهر حمايت نمي كنند و در مقابل خواسته هاي حركت ملي
آذربايجاني بيشتر موضع سكوت را پيشه نموده اند . ولي واقعه ي قلعه ي بابك 83
اظهارات نشريات متعلق به اين
قشر و امام جمعه هاي منطقه در اين مورد و
تدارك دسته نظامي سي هزار نفري بسيج و
سپاه در مقابل شركت كنندگان در اين مراسم نشان داد كه شكست سكوت را ترجيح داده اند .موضع غير عادلانه ونابرابر آن
ها در قبال دو حكومت همچنين اشغالگر اسرائيل و ارمنستان نيز مي تواند موضع آن ها
را در مقابل ملت آذر بايجان نشان دهد .
اصلاح طلبان بيشتر از محافظه كاران تحت تاثير انديشه هاي شونيستي قراردارند سخنان
رئيس جمهور مبني بر تاكيد بر زبان فارسي
به عنوان عامل وحدت ملي ، سكوت ايشان در قبال طومارهاي متعدد ملت آذربايجان در جهت
احياي اصول 15 و 19 قانون اساسي ، سخنان استاندار آذربايجان شرقي در جهت كم اهميت
جلوه دادن مسائل ملي ، اقدام فرماندار اردبيل در دعوت هئيت ارامنه جهت سرمايه
گذاري در آذربايجان و مطالب و تحليل هاي نشريات وابسته و بالاخره اظهارات شگفت
انگيز آقاي خاتمي در جمع مردم كليبر مبني
بر اينكه اين مردم از نژاد اصيل آريايي هستند همگي نشان از ضديت اين گرايش سياسي
با خواسته ها و حقوق ملت آذربايجان دارد .
اين طيف سياسي كه شعار گفتگوي تمدن ها را سر داده بودند در عمل نشان دادند كه به
شعار خود ايران پايبند نيستند و تمدني جز تمدن فارس را به رسميت نمي شناسند !
- جبهه هاي ملي با چهره هاي شناخته شده اش چون ورجاوند
وامير انتظام و باوند فعال ترين جبهه ضد ملت هاي غير فارس را در داخل وخارج تشكيل
مي دهند .
عزت الله سحابي در سخنان
خود هميشه ابراز نگراني مي كند كه
با فروپاشي نظام ايران نيز از هم خواهد
پاشيد و حكومت را به سركوب حركت ملي آذربايجان تشويق مي نمايد . ابراهيم يزدي نيز
مخالفت خود را با فدراليسم به گونه اي علني اعلام ميدارد.
امروز 2حركت ملي آذربايجان
را مي توان در بيداري مردم آذربايجان در بازگشت به هويت فرهنگ خود و عطش
آنها براي آگاهي از زبان و فرهنگ خود مشاهده كرد . امروز ديگر كمتر از سابق پدر و
مادرهاي آذر بايجاني زبان فارسي را براي تكلم با فرزندانشان استفاده مي كنند ودر
نامگذاري كودكان استفاده از اسامي تركي رواج بيشتري پيدا كرده است .جوانان علاقه ي
بيشتري براي يادگيري خواندن و نوشتن به زبان مادري خود نشان مي دهند و سعي مي كنند
عليرغم وجود كلاس هاي درس رسمي به هر طريقي به بي سوادي واقعي خود يعني بي
سوادي به زبان مادري خاتمه دهند . امروز ديگر
چون گذشته روايات تاريخي مبني بر نژاد پرستي و آريا گرايي مقبول جوان ترك
نيست. جوان هويت جوي ترك گمشده ي خود را نه در فرهنگ آريايي و نه در فرهنگ غربي مي جويد و نه در اعماق مشكوك و دروغين تاريخ . او هويت واقعي
خود را در هستي وموجودي فرهنگي غني خود
رامي يابد .امروزه تبلور حركت ملي آذربايجان را مي توان در تجمع ساليانه عظيم حق طلبان آذربايجاني در قلعه بابك به طور
ثابت در آخر هفته دوم تيرماه مشاهده كردكه به حق بزرگترين تجمع مردمي بعداز انقلاب
اسلامي است .در حركت ملي آذربايجان علاوه بر حقوق ملي ،حقوق زنان وكودكان ، مسئله محيط زيست ومسائل اقتصادي نيز از اهميت خاصي
برخوردار است .امروز حركت ملي آذربايجان با خواسته هاي شفاف ومنطقي خود وبا بررسي
اشتباهات تاريخي و درس گرفتن از آن ها در حال تبديل به قوي ترين حركت مردم در
ايران مي باشد . حركت ملي آذربايجان يك حزب يا يك تشكيلات نيست ، حركتي است متعلق به تمامي تركان اذربايجاني و ديگر تركان و
هويت جو وحق طلب ، جنبش بيداري يك
ملت است كه نه با اسلام مغاير مي باشد نه با قانون اين جنبش يك جنبش مسلحانه نيست
بلكه جنبشي است كه ابزارش قلم است و اجتماعات قانوني اعتراض آميز.
فعالين حركت ملي در آذربايجان در 7 تير 1382 اولين بيانيه
خود شامل خواسته هاي عمومي حركت ملي آذربايجان را تحت عنوان آذربايجان سخن مي گويد منشتر كردند به امضاي
هزاران نفر از فعالين اين حركت رسيد .
انتساب صفت هاي پان ترك و تجزيه طلب و كمونيست و امثال آن
به ازاديخواهان آذربايجاني در طول 80 سال گذشته جهت سركوب حركت آنها موضوع تازه اي
نيست !امروز هم از اين حربه استفاده مي شود . بايدگفت اگرچه معيار براي ماندن و
نماندن در چهار چوب سياسي كشور رأي ملت است ، با اين حال اكثر فعالين حركت ملي آذربايجان در صدد حل مسئله در چهار چوب
مرزهاي ايران هستند. تجزيه طلبان واقعي پان ايرانيست هايي (پان پارس )هستند كه در
ظاهر شعار ايران براي همه ي ايران ميدهند ولي در عمل خود ساكنين ايران را به
ايراني و انيراني ( غير ايراني = ترك وعرب ... ) تقسيم مي كنند !
در مورد وحدت
ملي تماميت اراضي وامنيت ملي ٬ كه حربه ي پان ايرانيست هاي تمر كز گرا شده است ، نيز بايد گفت كه وحدت ملي وتماميت ارضي زماني ارزشمند است
كه داوطلبانه بوده و منجر به ضايع شدن حقوق فرد يا ملتي در آن نشود . امنيتي را كه
با سركوب ملت هاي ايراني غير فارس تامين شود ديگر نمي توان امنيت ملي ناميد بلكه
آن امنيت فارسي است !
البته لازم به ذكر است كه دشمن ملت ترك و ديگر ملت هاي غير
فارس ، ملت فارس نيست بلكه انديشه ي برتري ملت فارس بر ديگر ملت ها است . هر گونه
شونيسمي محكوم و مذموم است خواه از نوع فارسي باشد و خواه از نوع تركي ! حركت ملي
آذربايجان براساس اعتقاد بر دموكراسي و برابري و برادري ملل استوار شده است .
متاسفانه درد ملت ترك تنها شونيسم نيست مشكلات ديگري نيز
ملت ترك را در طول تاريخ آزرده است ويكي از آن ها مسائلي است كه ملت ما با ملت (
البته نه همه ي ملت بلكه قشر افراطي آن ! ) ودولت همسايه ي ارمني داشته
است. ارمني هاي افراطي از دير باز در آرزوي ايجاد ارمنستان بزرگ در اناتولي شرقي
واذربايجان وقفقاز از درياي سياه تا درياي خزر هستند ودر همين راستا نيز احزاب
وتشكيلات متعددي تشكيل دادند كه مهمترين آن حزب مافيايي داشناكسيون در سال 1890
بود. ارامنه ومسيحيان افراطي ساكن قفقاز٬ ايران واناتولي شرقي در طول تاريخ چهار بار به تحريك وكمك
كشورهاي اروپايي وروسيه دست به قتل عام وسلاخي تركان مسلمان اين منطقه اعم از مرد
وزن وكودك زده اند.
-
در آغاز قرن سال هاي جنگ اول در آذربايجان شمالي : ايروان ، باكو ٬ شوشا و نخجوان ...
-
در سال هاي جنگ اول در شرق تركيه ( اذربايجان تركيه ): ايگدير، قارص، اردهان ، ارزروم، ارزينجان، ساري قاميش ...
-
در همان سال ها در اذربايجان جنوبي ( ايران ) :اروميه،سلماس، خوي، سولدوز،ماكو ، مرند و... .
-
در سال هاي اخير در قره باغ و نواحي مجاور آن در اذربايجان شمالي : قاراباغ ، خوجالي،كلبجرو... .
وجه تشابه هر چهار جنايت فوق مانند
ديگر فعاليت هاي ارامنه سه محور عمده مي باشد يعني زياده طلبي ، توسل به دولت هاي مسيحي وتغيير بافت بومي از طريق قتل عام
.
ارمنيان هرگز در هيچكدام از مناطق موردادعاي خوداكثريت
نداشتند ، حتي ايروان پايتخت كنوني ارمنستان زماني ولايتي ترك نشين بود . بعد از
جدا شدن قفقاز از ايران دولت تزار سياست مسيحي كردن قفقاز را در پيش گرفت و مهاجرت
دست جمعي ارامنه ازايران و تركيه و ديگر
مناطق به منطقه فعلي ارمنستان و مهاجرت اجباري و قتل عام مسلمانان اين منطقه
و منطقه هاي مجاور آغاز گرديد آمار كشته شدگان آذربايجاني ها در دوره اوايل قرن 20 و شروع جنگ جهاتي به
چندين صد هزارنفر مي رسيد . در نتيجه همين سياست خونين بود كه دولت ارمنستان تشكيل
شد يعني اسرائيلي ديگر !
- يكي از فجيع ترين قتل عام هاي
تركان توسط ارامنه در آناتولي توسط ارمنيان در ساحه آذر (نواحي شرقي و بخش هايي از
مركز و جنوب تركيه ) و به طور مشخص در قسمت هاي شرق تركيه (اذربايجان تركيه شامل :
ايگدير، قارس، اردهان ، ارزروم، ارزينجان، ساري قاميش وبايبورد و گوموشخانا )انجام گرفته است . در
فاجعه شرق تركيه آنچه در واقع اتفاق افتاده بود اتحاد
ارامنه با دولت روس و با حمايت بريتانيا يونان ، آمريكا، ايتاليا و ميسنورهاي
مذهبي عليه عثماني و سياست قتل عام مردم منطقه براي به دست آردن اكثريت جمعيتي اين
منطقه مي باشد .اين خيانت ارامنه نيز به مهاجرتهاي اجباري ارامنه ازطرف عثماني
ودرگيريهايي منجر ميشود كه دراين جريان تعداد قتل عام شده از تركها بارقمي ميليوني
بسيار بيش ازكشته شد گان ارمني است كه طرف ارمني درمظلوم نمايي سياسي خود مدعي
ميشود!ارمنه بعد از گذشت 90 سال از اين
واقعه با معكوس نشان دادن قضيه سعي جلب نظر دولتهاي دنيا را دارد . حتي در كشور ما
نيز بامجوز رسمي وزارت كشور هر ساله طي تجمعات اعتراض آميزي شعار مرگ عليه كشور
همسايه تركيه سر ميدهند! ارامنه درچهار فاجعه مذكور تا حدودي نيز درتاثير بر افكار
عمومي موفق بوده اند .البته سكوت و بي تفاوتي ما تركان نيز در اين قضيه بي اثر
نبوده است !
با تضعيف حكومت كمونيستي شوروي داشناك ها دوباره سياست قتل
عام تركان مسلمان منطقه را آغاز كردند و اين بار بااشغال 20 درصد از خاك جمهوري
آذربايجان منجر به كشتار وحشيانه 25000
نفر آذربايجاني و نزديك يك ميليون نفر آواره شدند كه هم اكنون نيز بعضي در كمپ هاي آوارگان در سراسر آذربايجان در
شرايطي دشوار زندگي مي كنند.وحشيانه ترين سلاخي تركان مسلمان توسط ارامنه در
خوجالي در منطقه قراباغ در 26 فوريه 1992 اتفاق مي افتد كه در اين اثنا سكوت جمهوري اسلامي ايران كه خود را مدافع مسلمين جهان مي د اند در قبال
فجايع قراباغ قابل تامل و انتقاد است!
حكومت ايران كه دولت اسرائيل را به رسميت نمي شناسند، تحت تاثير افكار شونيستي به
جاي تحريم دولت ارمنستان روابط اقتصادي همه جانبه اي را با اين دولت برقرار مي سازد. در حالي كه
ايران چندين ميليون آواره افغاني و عراقي را در كشور خود به عنوان پناهنده قبول مي
كند حتي يك نفر از آوارگان جنگ قاراباغ در ايران اسكان پيدا نمي كند! و اخبار
مربوط به جنايات ارامنه در قاراباغ برخلاف وقايع فلسطين اشغالي در تريبون هاي رسمي
جمهوري ا سلامي جايگاهي ندارد! و متاسفانه هرگز جنايت مذكور توسط مسئولين
دولتي و حكومتي ايران محكوم نشده است.
پرونده سياه ارامنه در جنايات اخير خلاصه نمي شود،
بايد به نقش آنها در جدا شدن قفقاز از
ايران و انحراف انقلاب مشروطه از مسير اصلي خو د به سمت استبداد توسط داشناك معروف
يفرم خان (ضارب ستارخان) اشاره كرد كه باز سياست ارامنه يعني دست به دامن
شدن به دولت هاي مسيحي يا تبعيت از آنها
براي رسيدن به مقاصد پليد خود را در اين دو حادثه مي توان مشاهده
نمود.
ملت كرد نيز همانند ملت آذربايجان از ظلم مضاعف ناشي از
مسئله ملي زجر مي برد و ساليان طولاني در
اين راستا مبارزه كرده است اما متاسفانه عده اي از رهبران و احزاب كرد بازيچه
سياست هاي بيگانگان شدند و عده اي تنها به حقوق خود قانع نشده و سياست زياده طلبي
را نيز پيشه كرده اند. كشتار ترك ها توسط رهبر كرد اسماعيل آقا سيميتقو در اوايل
قرن 20 و بعضي تحركات مسلحانه ديگر از آن جمله بوده است. امروزه نيز تلاش همه
جانبه احزاب افراطي كرد براي كرد قلمداد كردن مناطق ترك نشين (همانند بيجار،
سونقور، قروه و...) در استان هاي كردستان و مجاور و چاپ نقشه تحريك آميزي كه حتي
اروميه را نيز قسمتي از كشور كردستان نشان داده را مي توان مثال زد!
در اين راه نيز كردهاي افراطي از سياست تبليغات مسموم،
مهاجرت هاي هدفدار و تشويق براي اشتراك همگاني در انتخابات منطقه ا ي (در مقابل بي
تفاوتي اكثريت ترك مناطق) استفاده مي كنند. در اين امر علاوه بر سياست كردها و
تحريكات و سياست هاي شونيست ها براي ايجاد اختلاف بين ترك ها و كردها، سهل انگاري
اكثريت ترك ساكن مناطق مجاور نواحي كردنشين نيز قابل توجه است.
مي بينيم كه شونيست ها از دوملت كرد و ارمني به عنوان دو لبه ي قيچي، براي تحت فشار قرار دادن ملت آذربايجان استفاده
مي كند. در اين راستا وظيفه دو ملت ترك و كرد
خنثي كردن سياست هاي شونيست ها و ديگر بيگانگان و اتحاد براي مبارزه با شونيسم
فارس است تاريخ نيز شهادت مي دهد در سال
هاي 1324-1325 كه حكومت هاي ملي آذربايجان و كردستان در ايران حاكم بود، دو ملت ترك و كرد كه بدون
مداخله و تحريكات مركز گرايان حكومت هاي مطلوب خود را داشتند در سايه ي سياست هاي
صحيح دو قهرمان ملي ترك و كرد يعني سيد جعفر پيشه وري و قاضي محمد زندگي مسالمت
آميزي را تجربه كرده اند.
امروز حركت ملي آذربايجان كه براساس خواسته هاي برحق، شفاف
و منطقي ملت آذربايجان و تجارب تاريخي استوار شده است روز به روز و به سرعت در حال
گسترش مي باشد. تجمعات مختلف آذربايجاني هاي ملت دوست (ملتچي) در مناسبت ها و
بزرگداشت هاي متفاوت و رشد نشريات خودجوش
همگي حكايت از جرياني مردمي و منطقي دارند كه تعطيل پذير نيست.
استعمارگران داخلي وخارجي براي نابودي ملتها ،زبان ،فرهنگ وهويت ما (ملت ترك آذزبايجان)را هدف گرفته اند . مانيزبراي زنده ماندن
خود بايد زبان وفرهنگ وهويت خود را زنده كنيم تااين كه به ملتي سربلند تبديل شويم ،همان گونه كه درطول تاريخ بوده ايم. همگي بايد درراه تبديل
به يك ملت سربلند (ميلت لشمه )فعاليت كنيم .مبارزه ما مبارزه مسلحانه نيست،بلكه مبارزه مدني وفرهنگي است. اسلحه ما فكر است وقلم وشركت
در تجمعات فرهنگي وگاه اعتراض آميز .مابايدبه مطالعات تاريخي وفرهنگي خود بيافزايم
تا هويت وزبان خود را بيشتر بشناسيم وآنرا به ديگر همزبانان خود ، در ديگر ملتهاي ايراني وحتي دنيا معرفي كنيم !
حق وحقوق خودرابشناسيم وتا احياي آن دست از مبارزه برنداريم!ودر عين حال كه استقلال وعدم وابستگي حركت خود به بيگانگان
راحفظ مي كنيم صداي عدالت خواهي خود را به گوش جهانيان برسانيم !تاريخ ثابت كرده
است كه ملت ما دوستي جز خودش ندارد، متاسفانه پان ايرانيستهاي مركزگرا واحزاب سراسري ايران برداشت درستي از
دمكراسي وعدالت ندارند وهيچكدام از اين احزاب وحتي اعضاي ترك آن كه در سيستم
سراسري حل شده اند براي احياي حقوق ملت آذربايجان قدمي برنخواهند داشت!دل بستن به آنها
كاري است عبث !
ملت آذربايجان بايد بداند كه انرژي وقواي خود(چه قواي مادي
وچه قواي معنوي وفكري)رافقط بايد صرف ملت خود كند!چراغي كه به خانه رواست به مسجد
حرام است!شونيسم فارس از انرژي ما عليه مااستفاده خواهد كرد!چرا بايد بفكر
مشكلات كساني باشيم كه نتنها موجوديت مارا به رسميت نم شناسد ومشكلات مابرايآنها
بي اهميت است، بلكه برعكس
خوددرصدد نابودي موجوديت ما ميباشد!قطعا اولويت بامسائل ملت خود مان است!البته اين به
معني دشمني با ملتهاي ديگر نيست ، ولي دوستي واتحاد باآنها نيز بايد در چهار چوبي صورتگيرد كه حقي ازملت ماضايع
نشود!هرگز فريب شعارهاي وسوسه انگيز پان ايرانيستهايمركزگرا رانخورده وذره اي
ازمطالبات برحق خود عقب نشيني نكنيم حتي اگر بوي صداقت نيز به مشام مابرسد!اين درس تاريخي
است از آنچه بر سرستارخانها ، پيشه وريها، خياباني هاوبابكها آمد.
خواست هاي بر حق ، شفاف ومنطقي ما عبارتنداز رفع وجبران تبعيض هاي فرهنگي ، اقتصادي ، سياسي واجتماعي عليه ملت ما.
آذربايجاني هاي خارج از مرزهاي ايران (به خصوص آذربايجان شمالي)را فراموش نكنيم ،
وقت مااز آرمانهاي ملت فلسطين كه تنها وجه اشتراكمان در
مسلمان بودن است دفاع مي كنيم، دفاع از حقوق حقه ملت اذربايجان شمالي به خصوص در مسئله اي قره باغ كه
مشتركات زباني، فرهنگي ، تاريخ،قومي ، ديني حتي مذهبي داريم حق مسلم مااست !درحقيقت همه ما يك ملت هستيم اگرچه
دولتي متفاوتي داريم.حمايت ازآنها به معني حمايت از كل ملت ترك آذربايجان است وهر
ضرري را آنهامتحمل شوند،قطعا مارا نيز متاثر خواهد كرد .اين
موضوعي است كه گاه مارآن را فراموش ميكنيم.اما دشمنان ملت آذربايجان برخلاف مابه اين
موضوع آگاه بوده واز آن سوئ استفاده مي كنند!
ملت مابراي گرفتن حق خودبايد هويت وحقوق خود رابه خوبي
شناخته وبرروي پاي خودبايستد!اين ملت براي گرفتن حقوق خويش احتياج به خود كفايي سياسي وفرهنگي واقتصادي دارد
تاوجود خود راثابت كند! اين ملت احتياج به احزاب ملي خود دارد تاسخنگوومدافع حقوق خودباشد!اين ملت بايد به
جاي نشريات سراسري ضدملت هاووابسته از نشريات محلي دلسوزحمايت كند!
اوبايد ابتدابه جاي اولويت دادن به يادگيري زبان فارسي
وانگليسي وآموزش آن به فرزند خود
اول به زبان مادري خويش بها دهد!
اوبايد ابتدا فضولي ودده قورقود ونسيمي رابشناسد وسپس حافظ
وشكسپيروشاهنامه را!اوبايداز صنايع وتوليدات ملت خود حمايت كند !او بايد علي رغم مشكلات وسختي ها سرمايه مادي ومعنوي خودرا
صرف ٬٬ملت وزادگاهش كند.
ودر اخر به خصوصيات زبان تركي نيز اشاره اي داشته باشيم.
1.
ترك به عنوان سومين زبان قانونمندوتوانمنددنيا شناخته شده است(فارسي 33 مين
گويش عربي)وحتي چندين تن اززبانشناسان بنام زبان تركي رااعجازغير بشري معرفي
كرده اند.
2.
تركي حدود 460 ميليون متكلم درسراسر دنيا دارد (فارسي 60 ميليون)
3.
تركي 7500 سال قدمت دارد(فارسي 2500سال)
4.
تركي 100000 واژهاصيل دارد 0فارسي 4000)
5.
زبان تركي 24000 فعل غير اصلي دارد(فارسي350)
6.
تركي 3500فعل اصلي دارد(فارسي 60 درصد)
7.
تركي 46 زمان فعل دارد (فارسي 11زمان فعل)
8.
تركي 100% درصد از كلماتش ريشه دارند(فارسي 17 %)
9.
تركي زبان اكثريت ملت ايران است (فارسي اقليت ملت)
10.
زبان تركي 9 آوا كه كاملترين آواي خلقت استدارد- فارسي 6 آوا
11.
تركي بعنوان زبان بين المللي شناخته مي شود (فارسي بعنوان زبان محلي)
12.
تركي شاهكار زبان ئادبيات بشري است (فارسي گلچيني اززبانهاي ديگر)
13.
زبان تركي بعنوان استاندارد پايه فونتيكي ويندوزاست(فارسي كاراي كامپيوتري
ندارد.)
14.
تركي زبان استاندارد ديتاي را دارهاي
جهان است(فارسي فقط زبان شعر است)
15.
تركي حدود 500000 عنوانكتاب دردنيا دارد (فارسي 97000)
16.
تركي صاحب اولين خط بشري است(فارسي
هرگز خط نگارش نداشته است)
17.
تركي 5 درجصفت دارد (فارسي 3 درجه)
18.
حدود 1800 لغتتركي آذربايجاني شناخته شده است كه براي آنهالغات مستقل درفارسي
نيست مانند يانجدامق-گميرماخ-درماشماخ
19.
حدود 4500لغت با ريشه تركي در زبان فارسي است كه از اين تعداد حدود 1000 لغت
جزئ كلمات مصطلح وروزمره است مانند :آقا –خانم –بشقاب-قاشق-قابلمه- دولمه –سنجاق –اتاق-من-
تمم- باتلاق آچار- اردك-آرزو-دگمه تشك –سرمه –فشنگ –توپ –تپانچه- قاچاق –گمرك-سوغات
–آذوقه-النگو –بيزار-چكش-تپه-چوپان-چنگال-چادر-باجه-بشكه –چروك و...
بيان حقيقت مزاياي زبان تركي نسبت
به فارسي براساس دلايل علمي دليل بربرتري ملت ترك برفارس نيست بلكه هدف افشاي
حقايق است كه 80سال است كه مغرضانه جهت تحقير و نابودي ملت ماكتمان و تحريف شده است .